مقدمه(بهار90)
بنام اویی که آفریننده همه از هیچ است.... بهار ٩٠ هنگامیکه ٦ سال از اولین روز ازدواجمون میگذشت متوجه وجود یک وجود عزیزتر از جان در بطنم شدم خوشحال و خرسند از این مطلب هنگامیکه میخواستم از وجود این نازنین مطمئن شم در کمال ناباوری متوجه ٢ضربان قلب و ٢ تپش شدم. ابتدا فقط اشک بود و اضطراب..یک مسئولیت بزرگتر رو بر دوشم احساس میکردم.سرانجام با یادآوری دستهای یاریگر بهترین بهترینها تسلیم سرنوشت شدم.دختر و پسر من در وجودم رشد میکردند و من باید خود را آماده پذیرفتن بزرگترین مسئولیت زندگیم میکردم.درد زیبایی در وجودم پیچیده بود.همسرم هم از خوشحالی سر از پا ...
نویسنده :
شبنم مامان دوقلو ها
9:51