یه سری خاطرات بارداری
جمعه ١١ شهریور ٩٠:
امروز با بابا مامان کسری رفتیم ناهار شاطرعباس...شیرینی وجود خوشگل نی نیهای نازمون رو با دوستان تقسیم کردیم.آخه قول دادن شیرینیو قبلا بهشون داده بودیم.ههههه
بعدش هم رفتیم پارک قیطریه ..هوا عالی بود و روز خیلی قشنگی بود چند تایی هم عکس گرفتیم.
یکشنبه ١٣ شهریور ٩٠:
اولین تکونای شما خوشگلا رو حس کردم.بعدشم وقتی بابا خواب بود با لباس سفید کوتاه
چند تا عکس خوشمل از خودم گرفتم تا در آینده بهتون نشون بدم مامانیااااا.
پنجشنبه ٢٤شهریور٩٠:
دوست مامانی زهره جون اینا اومدن خونمون.خوش گذشت .عکسم گرفتیم .ولی یکم
خسته شده بودم فکر کنم شماها هم خسته شده بودین.چون تا خاله زهره اینا رفتن برای
اولین بار نصفه شبی شروع به لگدزدن کردید نه یه بار چند بار اونم چه لگد هایی..
بابا ببخشید معذرت میخوام دیگه کمتر خستتون میکنم ..کوتاه بیاین....
شنبه ١٢ آذر ٩٠:
با بابایی رفتیم سونو دکتر لاریجانی تا به عنوان شاید آخرین سونو براتون سی دی هم
بگیرم.کلی منتظر نشستیم تا نوبتمون بشه حدود ٣ساعت!!!!!بعدم که نوبتم شد شماها
ضد حال زدینو صورتهای خوشگلتونو نشون ندادین...بابا جون ما تو کفیم!سی دی
میخواست یادگاری بشه واسه آینده خودتوناااااا.چرا پس روتونو برگردونده بودین!!
دوشنبه ١٤آذر٩٠:
روز تاسوعا بود و با بابا رفتیم خونه مامان مرضی اینا ..کلی خوش گذشت .کلی هم
نذری تو رگ زد مامان شماها هم کلی لگدزدین.آخه اینه حق مامان به جای تشکر کردن
کتک بخوره؟؟؟؟؟بی معرفتااااااا